[ و به فرزند خود حسن ( ع ) فرمود : ] پسرکم چهار چیز از من بیاد دار ، و چهار دیگر به خاطر سپار که چند که بدان کار کنى از کرده خود زیان نبرى : گرانمایه‏ترین بى‏نیازى خرد است ، و بزرگترین درویشى بیخردى است و ترسناکترین تنهایى خودپسندى است و گرامیترین حسب خوى نیکوست . پسرکم از دوستى نادان بپرهیز ، چه او خواهد که تو را سود رساند لیکن دچار زیانت گرداند ، و از دوستى بخیل بپرهیز ، چه او آنچه را سخت بدان نیازمندى از تو دریغ دارد ، و از دوستى تبهکار بپرهیز که به اندک بهایت بفروشد ، و از دوستى دروغگو بپرهیز که او سراب را ماند ، دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور نمایاند . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----7991---
بازدید امروز: ----0-----
بازدید دیروز: ----0-----
جستجو:
ابواالفضل - نسیم عشق
 
 
  • درباره من
  • لوگوی وبلاگ
    ابواالفضل - نسیم عشق

  • لینک دوستان من
  • لوکوی دوستان من
  • اوقات شرعی
  • اشتراک در وبلاگ
     
  • وضعیت من در یاهو
  • یه عکس بسیار هنرمندانه و زیبا...
    نویسنده: ابواالفضل سه شنبه 86/6/13 ساعت 1:15 عصر

    واقعا زیباست

        نظرات دیگران ( )

  • بغض
    نویسنده: ابواالفضل شنبه 86/6/3 ساعت 12:18 عصر


        نظرات دیگران ( )

  • نگاه
    نویسنده: ابواالفضل سه شنبه 86/5/30 ساعت 7:4 عصر

    هنوز

    هنوز نگاهت را از من گرفته ای و حتی نیم نگاهی به من نمی اندازی.
    تنهائی مثلِ خُوره به جانم افتاده است و خاطراتِ عاشقانه ای
    که روحم را ذره، ذره می میراند.
    تنها گناهِ تو این است که دل به دریا سپردی و با موج هایش روحت را شستشو،
    و جرمِ من نچیدنِ سیبی که هنوز بویِ بی گناهیِ هابیل دردستانم مست می‌کند شیطان را.
    جرم تو بی گناهی است و گناهِ من گناهی است که در هیچ زمینی نمی تواند ریشه زند
    و یا در چشمانِ تو زائیده شود.
    تو چترِ نگاهت را از زمین دلم دریغ کرده ای و در قحطیِ واژه ها
    سخت ترین مجازات را برایم روا داشته ای.
    تا می خواهم واژه ها را سر بزیرِ نگاهت کنم، شب می شود و در تاریکی ،
    هم آغوشِ یک سطرِ ماندهِ به ناگفته هایم، به خواب می روم.
    خوابی که بدونِ هیچ دغدغه ای درد هایم را
    در تو خلاصه می کند و تو هم به نظاره می نشینی تنِ تکیده ام را-
    که در حسرتِ صدایت هلهله می زند مرگ را.
    تو رفتی و من مانده ام با واژه هائی که مهربان تر از دیروزند و
    غزل هائی که روز به روز در تو می شکنم، تا زاده شود پری زاده ای
    که سهمِ تنهائی ام را ازچشمة چشمانش بنوشم.

     


        نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • یه عکس بسیار هنرمندانه و زیبا...
    بغض
    نگاه